|
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۶ساعت 18:35  توسط سرباز سایبری
|
گلهای عاشورا به خون می غلطند
گریه بر حضرت سید الشهدا (ع) حرارت جهنم را خاموش می کند . کيست حسين را ياري کند؟
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۶ساعت 18:32  توسط سرباز سایبری
|
قابل توجه ان دسته از دوستان مشهدی که مایل به همراهی در سفر معنوی راهیان نور هستند.پایگاه بسیج ثارالله مشهد از تمام دوستانی که مایل هستند در این اردو شرکت کنند ثبت نام به عمل می اورد.در صورتی که مایل به همراهی در این اردو هستید جهت کسب اطلاعات بیشتر یا به ادرس مشهد واقع در بلوار وکیل اباد-سه راه کوکا کولا-خیابان کوثر-کوثر8-جنب مسجد ثارالله مراجعه کرده یا با شماره 8815080-0511 تماس بگیرید.زمان مراجعه و تماس هر روز بعد از نماز مغرب و عشا به مدت 2 ساعت . در ضمن ظرفیت ثبت نام محدود است
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۶ساعت 13:24  توسط سرباز سایبری
|
ابو عبدالله دامغانی میگوید :
امام چهارم(ع) از گردو و شکر صدقه می دادند.از حکمت این کار سوال شد.این ایه را خواندند که فرموده : به نیکی و رستگاری نمی رسد تا اینکه از انجه دوست دارید انفاق کنید. نکته : امام(ع) شکر و گردو را دوست می داشت
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۶ساعت 13:21  توسط سرباز سایبری
|
امام صادق علیهالسلام درباره حضرت حجت علیه السلام میفرماید:
در غیبت کبری به جز نزدیکترین دوستان، کسی از جایگاه او اطلاع نخواهد داشت.نیز وارده شده که در غیبت کبری کسی از اقامتگاه او اطلاع ندارد، جز خدمتکاری که متصّدی امور آن سرور است. مرحوم شیخ مفید میفرماید: اخبار فراوانی از پیشوایان معصوم علیهمالسلام به ما رسیده که برای قائم عجلالله تعالیفرجه دو غیبت است که یکی طولانیتر از دیگری است. در غیبت کوتاه،خواصّ شیعه از جایگاه او آگاهند، ولی در غیبت طولانی او، مردم از اقامتگاه اوبیخبر خواهند بود، به جز دوستان مورد اعتماد که متصدّی خدمتگزاری آن حضرت هستند. آنچه مسلّم و تردیدناپذیر است این که آن حضرت همه ساله در مراسم حجّ شرکت میکندو خانه خدا را زیارت میکند، ولی انبوه حجگزاران او را نمیبینند و اگر بینند نمیشناسند. از این رهگذر در طول غیبت آن خورشید جهان تاب، دلباختگان کوی او به حج خانه خدا روی آورده، در مراسم حج به جستجوی او میپردازند، و چه بسیار نیک بختانی که توفیق تشرّف و به پیشگاه آن کعبه مقصود و قلبه موعود را در کنار خانه خدا یافتهاند.لیکن در غیر ایام حج، دلیل قاطعی بر اقامت آن بزرگوار در مکان معیّنی نداریم. فقط اشارات و کنایاتی در برخی از احادیث وارد شده که بخشی از آنها را یادآور میشویم. ۱-سرزمینهای دور دست: در توقیع شریفی که در سال۴۱۰هجری از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید صادر شده است؛ حضرت بقیةالله عجلالله تعالی فرجه چنین مرقوم فرمودهاند: اگر چه ما در سرزمین دوردستی سکنی گزیدهایم که از جایگاه ستمگران بدوریم – زیرا خداوند مصلحت ما و شیعیان مؤمن ما را در این دیده که تا حکومت دنیا در دست تبهکاران است در این نقطه دور دست مسکن نمائیم- ولی از اخبار شما آگاهیم و هرگز چیزی از شما بر ما پوشیده نمیماند و میدانیم که چه گرفتاری و پریشانی به شمار رسیده است... ۲-مدینه طیّبه: هنگامیکه از امام حسن عسگری علیهالسلام پرسیدند:اگرحادثهای بر شما روی داد از فرزند بزرگوار شما کجا سراغ بگیریم؛ حضرت فرمود: در مدینه. امام صادقعلیهالسلام نیز بههنگام بحث از غیبت کبری میفرماید: وه چه جایگاه خوبی است مدینه. ۳-کوه رضوی: امام صادقعلیهالسلام از کوه رضوی یاد میکند و میفرماید: از هر درخت میوه در آن هست و چه پناهگاه خوبی است برای شخص خائف.وه چه پناهگاه خوبی!... صاحب این امر را در آن دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. ۴-جابلقا و جابلسا: مرحوم نوری مینویسد: اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند، و دلالت دارند بر اینکه در شرق و غرب جهان دو شهر بهنامهای جابلقا و جابلسا وجود دارند که اهل آنها از انصار حضرت ولیعصر عجلالله تعالیفرجه هستند و در محضر آن حضرت خروج میکنند.
۵- بیتالحمد: امام صادق علیهالسلام میفرماید: برای صاحب این امر خانهای است که به آن بیت الحمد گفته میشود. در آن خانه چراغی است که از روز ولادت آن حضرت روشن است و این چراغ تا روزی که آن حضرت با شمشیر قیام کند خاموش نمیشود. ۶-جزایر مبارکه: داستان مفصّل و معروف انباری حکایت از آن دارد که شخص محترمی در مجلسی عونالدین وزیر اظهار داشت که من به سال ۶۲۲هجری از زادگاه خود همراه یک کاروان تجارتی به سرزمین بربر رفتیم و از آنجا سفر دریائی خود را آغازکردیم. سرانجام به جزیرههائی رسیدیم که همسفران و حتی ناخدای کشتی برای نخستین باربه آن جزیرهها رسیده بودند. اسامی آن جزایر عبارت بود از: مبارکه، زاهره، صافیه، ظلوم و عناطیس که ساکنان آنها همگی از شیعیان بودند و بر آنهاپنج نفر از اولاد حضرت صاحبالزمانعجلالله تعالیفرجه به نامهای طاهر، قاسم، ابراهیم، عبدالرحمن و هاشم حکومت میکردند. آنگاه بطور مفصّل از اخلاق و رفتار نیکوی آنها و از صفا و زیبائی بینظیر آنجاسخن گفته است.پس از پایان یافتن سخنان وی، وزیر ناصبی از یکایک حاضران تعهدّ گرفته که این داستان را هرگز نقل نکنند، و آنها تا روزی که آن وزیر زنده بود آنرا مخفی نگه داشتهاند.
+ نوشته شده در دوشنبه دهم دی ۱۳۸۶ساعت 7:10  توسط سرباز سایبری
|
قريب به 60 سال از تأسيس رژيم غاصب صهيونيستي ميگذرد. دهها و صدها کنفرانس و اجلاس و نشست و همايش در جهان اسلام! برگزار شده و هزاران قطعنامه و اعلاميه و بيانيه و طومار صادر گشته و خدا ميداند چند بار رژيم اسرائيل محکوم شده است؛ اما....... اما هنوز نام اين رژيم بر نقشهها خودنمايي ميکند و بر سر زبانها ميچرخد.در کشورهاي دنيا سفارتخانه و در سازمانهاي جهاني حق رأي دارد و دائماً در سازمان ملل قطعنامه صادر ميکند و عليه اين کشور و آن کشور موضع ميگيرد و... و هر روز حلقه محاصره را بر ملت مظلوم فلسطين تنگتر و روز به روز نسلکشي مردمان ستمديده اين سرزمين را بيشتر و خانههايشان را خراب و فرزندانشان را آواره ميکند و... ميدانيد چرا؟! فکر ميکنيد چرا اسرائيل بعد از گذشت نيم قرن هنوز به حيات نامبارک خويش ادامه ميدهد؟ آيا به خاطر داشتن سومين ارتش منظم دنياست؟ يا به خاطر داشتن صدها کلاهک هستهاي؟... براي پيبردن به جواب اين سوال کمي به دور و بر خود نگاه کنيد و سر و وضع خويش را نظارهگر باشيد. بقیه در ادامه مطلب... ادامه مطلب
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم دی ۱۳۸۶ساعت 12:20  توسط سرباز سایبری
|
قال الحسين(ع): عَمِيَت عَينٌ لاتَراکَ عَلَيها رَقِيبا کوربادچشمي که ترامراقب ونگهلان خود نبيند
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم دی ۱۳۸۶ساعت 11:53  توسط سرباز سایبری
|
أُهَنِّئُکُم بِعِیدِ الغَدیر Congratulation your tide of Qadir عید غدیربرشماشیعیان واقعی امیر المؤمنین(ع) مبارک
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم دی ۱۳۸۶ساعت 11:52  توسط سرباز سایبری
|
![]() غدیر در قرآن 1 آیهی تبلیغ؛ سورهی مائده، آیه ی 67
«یا ایها الرسول! بلّغ ما انزل الیک من ربّک، و ان لم تفعل، فما بلّغت رسالته، و الله یعصمک من النّاس...». «ای فرستاده! برسان آنچه را از پروردگارت به تو نازل شده، و اگر نکنی پیامش را نرساندهای، و خدا نگه میداردت از گزند مردم...». زمان، مکان و شأن نزول آیه ی تبلیغ:پیش از ظهر روز هجده ذی حجهی سال دهم هجری، آنَک که پیامبر (ص) به غدیر رسید. پنج ساعت از روز گذشته بود که جبریل این آیت ربانی را آورد و گفت: «ای محمد! خداوند سلام میرساندت و میگویدت: «ای فرستاده! برسان آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده» دربارهی علی «و اگر نکردی، پیامش را نرسانده ای...». حاجیان که یکصد هزار یا بیشتر بودند، جلو دارانشان نزدیک جُحفه بودند، جبریل فرمودش تا پیش رفتگانشان را برگرداند و پسماندگانشان را در آن جا نگهدارد و علی را به راهنمایی مردم بگمارد و آنچه را خداوند دربارهی او نازل کرده به آنان برساند، و آگاهش کرد که خداوند او را از گزند مردم نگه میدارد.
شأن نزول آیه ی تبلیغ در احادیث اهل سنت: ابو جعفر محمد پسر جریر طبری (م 310هـ) در کتاب الولایة به سندش از زید پسر ارقم میگوید: «چون پیامبر(ص) در بازگشت از حجة الوداع به غدیر خُم رسید، ظهر هنگام بود و هوا بسیار گرم. دستور داد تا زیر درختان کهن سال را بروبند و جاروب کردند. ندای نماز جماعت داد؛ گرد آمدیم. خطبه خواند و فرود: «خداوند بر من نازل کرد که: «آنچه را بر تو از پروردگارت نازل شده برسان، اگر نکردی پیامش را نرسانده ای و خدا از گزند مردم نگه میداردت». جبریل از سوی پروردگارم مرا فرمود که در این جایگاه برخیزم و سیاه و سفید را آگاه سازم که علی بن ابی طالب، برادرم و وصیام و جانشینم و راهبر پس از من است. از جبریل خواستم که پروردگارم مرا از این مهم معاف کند چرا که میدانستم پذیرندگانِ این مهم اندکند و آزار دهندگان و سرزنشگرانم بسیار، چرا که علی هماره همراهم بوده و من هماره با او بودهام، تا آنجا که مرا "گوشی" نام نهادند [این نامی بود كه مشركان و كفر برای دستاندازی پیامبر بر او گذاشته بودند چون او را زود باور میدانستند] و خداوند فرمود «و از آنان کسانی هستند که پیامبر را میآزارند و میگویند او زود باور است، بگو زود باور برایتان بهتر است...»(1) اگر میخواهی، نامشان برم و نشانشان دهم ، ولی با پوشاندنشان لطف کردم. لذا خداوند راضی نشد مگر به رساندن پیامش در بارهی علی. پس بدانید ای مردم! که خداوند او را برای شما ولی و امام گماشت، و طاعت او را بر هر یک واجب ساخت، فرمان او جاری و سخن او روا، هر که نسازدش ملعون است و هر که سازدش مرحوم، بشنوید و فرمان برید که خداوند مولای شماست، و علی امام شما، سپس امامت در فرزندانم از نسل اوست تا رستخیز، حلالی نیست جز آنچه را خدا و فرستادهاش حلال کردهاند و حرامی نیست جز آنچه را خدا و فرستادهاش حرام کرده اند. دانشی نیست مگر که خداوند آن را در من گرد آورد و من به علی منتقل کردهام، پس از او ره گم نکنید و از او دست برندارید، اوست کسی که به حق ره نماید و به حق عمل کند، هر که او را انکار کند خدا هرگز توبهاش را نپذیرد و هرگز او را نیامرزد و بر خداست که حتماً چنان کند و کیفر دهدش کیفری سخت و جاودانه. علی پس از من تا آنَک که روزی فرو آید و خلقی باقی باشد برترین مردم است، هر که نسازدش ملعون است، سخنم سخن جبریل است و سخن جبریل سخن خداوند، پس هر کسی بنگرد برای فردا چه پیش هشته. محکمات قرآن را دریابید و متشابهات آن را پی نگیرید، که هرگز آن را برایتان تفسیر نکند جز این کسی که من دستش را گرفتهام و بازویش را چسبیدهام. آگاهتان میکنم که: هر که را مولای اویم این علی مولای اوست، ولایت او از سوی خداست که بر من نازل فرمود. هان که ادا کردم، هان که رساندم، هان که شنواندم، هان که روشن ساختم. پس از من رهبری مؤمنان بر هیچ کس جز او روا نیست». سپس علی را بالا کشید تا آنجا که پای علی به زانوی پیامبر(ص) رسید و فرمود: «ای مردم! این برادرم، وصیام و در بردارندهی دانشم و جانشینم بر هر که به من ایمان آورده، و بر تفسیر کتاب پروردگارم» و بنا به روایتی: «خدایای! دوست بدار هر که را دوست داردَش و دشمن باش هر که را دشمنی ورزدش و نفرین کن هر که را انکار کندش و خشم کن بر هر که حقش را انکار نماید. خدای! به هنگام بیان این سخنان دربارهی علی، نازل فرمودی که: «امروز دینتان را برایتان کامل کردم» به امامت علی، پس هر که به او اقتدا نکند و به کسانی از فرزندانم که از نسل اویند تا رستخیز، آنان که کردههاشان تباه شود و جاودانه در دوزخند...».
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم دی ۱۳۸۶ساعت 18:25  توسط سرباز سایبری
|
محتواى غدير حقيقتى ابدى است
اصولاً نگريستن به واقعه غدير به چشم يك امر تاريخى كه قرونى بر آن گذشته است, نگريستن به واقعه غدير بر خلاف فهم دين است و نيز بر خلاف فهم اين واقعه. صورت ماجراى غدير, يك امر تاريخى است كه 14 قرن بر آن گذشته است, اما محتواى آن چه بوده است؟ بر خود اسلام نيز 14 قرن گذشته است؛ بر دعوتهاى اسلام: دعوت به يكتا پرستي, حريت, عدالت, نماز و زكات و جهات و امر به معروف و نهى از منكر نيز 14 قرن گذشته است, اما اينها حقايق زمانى نيستند, حقايق ابديند. اينها را با واحد (زمان) نمي توان سنجيد, با واحد (انسان) و واحد (حيات انساني) بايد سنجيد. و به ديگر سخن, اينها حقايق خداييند كه تا جاودان دگرگونى نيابند, چنانكه قرآن فرموده است: "ولن تجد لسنة الله تحويلا". محتواى غدير نيز يكى از همين حقايق خدايى و ابدى است, كه تا هر لحظه كه فجر بدمد و طلوعى باشد و روزى آيد, حقيقت آن ـ از نظر منطقى الهى بايد حكم بر زندگى و زندگيها باشد. اگر بخواهيم در اين باره ساده تر سخن بگوييم, يعنى سخنى بگوييم در سطر مسائل ملموس انساني, بايد به كلام دكتر عبدالعزيز الدورى توجه كنيم: تاريخ امت اسلام, يك واحد پيوسته و مربوط به هم است, مانند حلقه هاى يك زنجير يا بستر يك رود, كه پاره اى از آن, زمينه پاره ديگر است. وضع كنونى امت, نتيجه سير تاريخى گذشته است, و سرآغاز راه گشايى به سوى آينده. بنابراين, در تاريخ ما هيچ انقطاع و گسستگى وجود ندارد و هيچ پديدهاى در آن, بدون ريشه و زمينه پيشين وجود نمي يابد. پس براى درك وضع كنونى امت (و اينكه چه علتهايى باعث انحطاط امت شد, و چه چيزهايى هم اكنون موجب پيش افتادن مى شود), بايد ريشه هاى فرو رفته در گذشته و روش زندگى امت را در خلال قرون و اعصار پيشين درك كنيم. اين سخن بدان معنى نيست كه بايد به عقب بر گرديم, نه, بلكه به اين معنى است كه بايد ذات و هويت امت مسلمان را (با تامل در گذشته, و چگونگى حكومتها وزندگانى ها) بفهميم و با كنار ريختن پوسته هاى صرفاً تاريخى آن, براى حركت دادن مسلمانان به پيش, يك جنبش سازنده تدارك بينيم. هر امتى دوره هاى انقلابى داشته است. در تاريخ اسلام نيز دوره هاى متفاوتى وجود يافته است. ممكن است تاثير يك دوره بسيار دور, در وضع كنونى امت, از يك دوره بسيار نزديك بيشتر باشد... (1) اكنون با توجه به آنچه گفته شد, حتى يك خواننده جوان ـ كه شايد خود را فارغ از اين بحثها و چند و چونها تصور كند, يا سرى در اين سرها نداشته باشد, يا اطلاعاتى در اين مقوله به دست نياورده باشد ـ مى تواند بفهمد كه اين همه اهتمامى كه هم از روزگاران قديم به مسئله غدير مى شده است و تاكنون نيز ادامه دارد, از اينجاست. و از اينجاست كه پس از پيامبر اكرم, على بارها بدان احتجاج كرده است (2). و همين گونه شخصيتهاى اسلامى ديگر, مانند بانوى اكرم فاطمه زهرا, امام حسن مجتبي, امام حسين, عبدالله بن جعفر, عمار ياسر, اصبغ بن نباته, قيس بن سعد انصارى, و حتى عمر و بن عاص و عمر بن عبدالعزيز و مامون عباسى .(3) و از اينجاست كه امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام على بن موسى الرضا, (ع), غدير را مطرح كرده اند و روز غدير را عيد مى گرفته اند و به مردم يادآورى مى كرده اند كه "غدير" بزرگترين عيد اسلام است. ثقة الاسلام كليني, در كتاب "كافى" (4) روايت كرده است, به اسناد خويش, از حسن بن راشد كه: به امام جعفر صادق گفتم: "فدايت شوم, براى مسلمامانان بجز دو عيد (فطر و قربان) عيد ديگرى هست؟" فرمود:"آرى اى حسن! عيدى است از اين دو برتر وبالاتر". گفتم: "آن عيد كدام است؟" فرمود: "روز نصب اميرالمومنين به پيشوايى امت". نيز فيّاض بن محمد بن عمر طوسي, به سال 259, در حالى كه به90 سالگى رسيده بوده است, جريان روز غديرى را شرح داده است كه در آن روز, به حضور امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع) رسيده است. فياض بن محمد طوسى گويد: در آن روز غدير, ديدم كه امام رضا, جمعى از دوستان خود را براى صرف غذا نگاه داشته بود. به خانه هاى آنان طعام و هديه و جامه حتى انگشترى و موزه(کفش) فرستاده بود. سر و وضع دوستان و خدمتگاران خود را تغيير داده بود. در آن روز با وسايل پذيرايى تازه ـ غير از آنچه در ديگر روزها در خانه امام به كار مى رفت ـ از آنان پذيرايى مى شد, و امام همواره فضيلت و عظمت آن روز را و سابقه ديرينش را در تاريخ اسلام شرح مى داد (5) در اينجا كه سخن در استدلال و استشهاد به حديث غدير است و جريان نصب اميرالمومنين على بن ابيطالب (ع) به امامت و خلافت, به دست خود پيامبر اكرم (ص), و در حضور120 تن مسمان, آن هم در ميان راه و در دل بيابانى تفتيده و در شرايطى مهم, ممكن است اين سوال براى برخى پيش آيد كه چرا در روز سقيفه كه جريان به خلافت رسيدن خليفه اول, ابوبكر بن ابى قحافه, پيش آمد, خود امام به حديث غدير استشهاد نكرد؟ پرستش شيخ سليم بشرى مصرى (نامه 101) خوب است اين پرستش و پاسخ آن را, از زبان دو عالم بزرگ سنى و شيعه بشنويم. اين دو عالم, يكى شيخ سليم بشرى مالكى مصرى شبرخيتى (1248 ـ 1335 ه'.ق) است, از عالمان بزرگ مصر در سده اخير, كه دو بار به رياست الازهر رسيد. (6) و ديگرى, مصلح علامه سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى عاملى لبنانى (1290 ـ 1377) از بزرگان علما و مراجع و مصلحين و فقه اى اجتماعى و آزاديخواه شيعه. ميان اين دو عالم مسلمان, 112 نامه, در مسائل دقيق دينى و ايدئولوژيكى اسلامى ردوبدل شده است. نامه هاى شيخ سليم شبرى نوعاً به صورت پرسش است و طرح موضوع, و نامه هاى شرف الدين پاسخ و توضيح. البته در آخرين نامه هاى سليم بشرى, به يك سلسله اعترافات بر مى خوريم در برابر حقايقى كه سيد شرف الدين ابراز داشته است. اين نامه ها, بجز نثر بليغ و بلندى كه دارد و نمونه عالى بلاغت عربى است, حاوى بسيارى از حقايق اسلام است, با بيانى روشن و منطقى و جذاب. مجموعه اين نامه ها كتاب كم مانند "المراجعات" را پديد آورده است, كه متن عربى آن تاكنون بارها به چاپ رسيده است (7) و به چند زبان نيز گردانيده شده است. شيخ سليم بشرى, در نامه 101, با اشاره به پذيرفتن حقايقى كه شرف الدين در نامه هاى پيشين بر او عرضه داشته است چنين مى گويد: حقيقت محض آشكار شد, خدا را شكر. تنها يك چيز مانده كه ناشناخته است و من از آن تصور روشنى ندارم. آن را با تو در ميان مى گذارم تا پرده از آن برگيرى و علتش را بازگويي. چرا امام, در روز سقيفه, با ابوبكر و بيعت كنندگان با او, به نصوصى (احاديث صريحى) كه درباره خلافت او بود, و شما شيعه همواره تكيه تان بر اين نصوص است, استدلال نكرد؟ آيا شما شيعه, از خود علي, بهتر از اين امور خبر داريد؟ همه مردم مى دانند كه امام و ديگر دوستانش, از بنى هاشم و غير بنى هاشم, در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند. آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مى گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سر گرم مصيبت بزرگ بودند: مرگ پيامبر, و به وظيفه واجب و فوري, كفن و دفن پيامبر (ص) پرداخته بودند. و جز به اين حادثه به چيزى نمىانديشيدند. از طرف ديگر, تا آنان مشغول جمع كردن بدن پيامبر و اداى مراسم نماز و دفن او بودند, مردم سقيفه كار خود را كردند و مسئله بيعت با ابوبكر را سر و صورت دادند. و از باب رعايت احتياط و دور انديشي, در برابر هر نظر يا حركت مخالف, كه باعث درهم ريختن تشكيلاتشان مى شد, متفقاً ايستادگى مى كردند. ![]() بنابراين, على كجا بود و سقيفه كجا؟ على كجا بود و ابوبكر كجا؟ على كجا بود و بيعت كنندگان با ابوبكر كجا؟, تا بتواند براى آنان استدلال كند. و پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند, شد آنچه شد, از سويى زيركى كردند و از ديگر سو قلدرى و خشونت نشان دادند. و چنان شد كه نه على و نه غير علي, هيچ كس نمى توانست به حيث استدلال كند. كسى گوش شنيدن يا امكان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت؟ آيا در زمان ما, چند نفر مى توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند درافتند, به طورى كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسى قصد چنين كارى داشته باشد آزادش مى گذارند؟ هيهات, هيهات. و اكنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج, كه مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است. از اينها گذشته, على در آن روز, براى استدلال و استشهاد, نتيجه اى نمى ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرايط (كه اسلام دوران نخستين خويش را مى گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود), ترجيح مى داد كه حق او ضايع شود اما شر و آشوبى برپا نگردد. على بخوبى متوجه خطرهايى بود كه دين اسلام و كلمه (لا اله الا اللّه) را تهديد مى كرد. در واقع, على بن ابيطالب در آن ايام به مصيبتى گرفتار شده بود كه احدى بدان گونه مصيبت گرفتار نشده است, زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش على سنگينى مى كرد: يكى خلافت اسلام, با آنهمه نص و وصيت و سفارشى كه از پيامبر درباره آن رسيده بود, و اينهمه, متوجه على بود و در گوش او فرياد مى كشيد و با شكوهاى دلگداز و جگر خراش او را به شور و حركت فرا مى خواند. دوم آشوبها و طغيان هايى كه ممكن بود منتهى شود به از هم پاشيدن جزيرة العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان, و ريشه كن شدن اسلام و مى دان يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دو رويى كه به نص قرآن, اهل نفاق و دو رويى بودند و كافر ماجراتر و نفاق پيشتر از هر كس ديگر بودند و از هر كس ديگر دورتر بودند از فهم و هضم حدود احكام خدا (8) و اينان با از ميان رفتن پيامبر (ص) قوت يافته بودند. آرى مسلمانان در آن روز, پس از رحلت پيامبر, مانند گلهاى بودند سيل زده, در شبى زمستانى, گرفتار شده ميان گرگهاى خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه كذاب و طليحة بن خويلد و سجار بن حرث, و رجاله هايى كه دور و بر اينان گرد آمده بودند و براى محو اسلام و مسلمين پاى مى فشردند. علاوه بر اين, دو امپراطورى روم و ايران, در آن روزگار, در كمين اسلام بودند. و به جز اينها همه, ده ها مانع و مشكل ديگر بود كه همه در حال كين توزى با محمد و خاندان محمد و اصحاب محمد بودند و براى گرفتن انتقام خود از اسلام (كه همه اعتبارات اشرافى و امكانات مختلف استثمار را نابوده كرده بود), به هر وسيله اى دست مى زدند. مى خواستند اسلام را براندازند و ريشه اش را بكنند. و در راه اين مقصود, با نشاط و شتاب گام بر مىداشتند. چون مى ديدند كه با مرگ رهبر اسلام, براى كارشكنى و تخريب فرصت خوبى پيش آمده است. از اين رو مىكوشيدند تا اين فرصت را مهار كنند و از بى سرپرست شدن مسلمانان, پس از استقرار يك نظام داخلى, بهره گيرند. آرى, در چنين شرايطي, على بر سر دو راهى بزرگ رسيد. و طبيعى بود كه مانند على بن ابيطالبي, حق خلافت خويش را فداى اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد. نهايت براى اينكه نظريه خلافت حقه اسلام را, كه خلافت خودش بود, حفظ كند و در برابر كسانى كه حق اسلامى خلافت را از او سلب كردند (9) موضعگيرى لازم را كرده باشد ـ البته آن هم باز به صورتى كه شق عصاى مسلمين نشود و فتنه برنخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود ـ براى اين مقصود, در خانه نشست و بيعت نكرد, تا اينكه او را بزور ـ اما بى خونريزى ـ از خانه به مسجد آوردند. در صورتى كه اگر على خود به پاى خود براى بيعت رفته بود, حجتى براى خلافت او نمي ماند و براى شيعه (و هر طالب حقّى) برهان حق آشكار نمى گشت. اما على با اين روش خود, دو كار كرد: هم اسلام را حفظ كرد و هم صورت شرعى خلافت حقه اسلام را نفراموشاند. و چون نگريست كه در آن روز و آن شرايط, حفظ اسلام و خنثى كردن فعاليتهاى دشمنان اسلام, متوقف است بر عدم درگيرى او (با سران امت), چنين كرد و با خلافت سقيفه در نياويخت. و اين همه براى حفظ امت بود, و حراست شريعت, و نگهداشت دين, و چشمپوشى از مناصب خويش براى خدا, و اداى امرى كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود, يعنى علم به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترك مهم (حفظ خلافت حقه), در مرحله اى كه دو تكليف تعارض كنند. اين است كه شرايط و محيط آنروز, نه به على اجازه مى داد كه شمشير در ميان مردم گذارد, و نه جامعه آن روز مدينه را ـ جامعه نو مسلمانان را ـ زير ضربه هاى استدلال و سخنرانى و تكفير و تخطئه آ خرد و منزلزل و متشنج سازد. و با اين همه كه گفتيم, على و اولاد على و عالمان شيعه, از آن روز تا امروز, همواره با روشى حكيمانه, احاديث وصايت را ذكر كرده اند و نصوص روشن نبوى را در اين باره نشر داده اند. چنانكه بر مردم آگاه پوشيده نيست. والسلام (10) در اينجا عبارت اين سيد شريف علوي, و عالم بزرگ و مجاهد شيعى, كه مقام او در بيان حقايق آل محمد و مبانى تشيع, مورد قبول همه است, اين است : و مع ذلك فانه (علياً) و بنيه, و العلماء من مواليه, كانوا يستعملون الحكمة فى ذكر الوصية, و نشر النصوص الجلية... و بدين گونه شرف الدين, به اين حقيقت اشاره مى كند كه خود امام على و ديگر امامان و عالمان شيعه, در مورد ياد كردن حق خلافت و خلافت حق, همواره حكمت را رعايت مى كردند و با به كار بردن فرزانگى و هوش و درايت, در آن باره سخن مى گفتند. مصالح اسلام و مسلمين و مصالح خود حق را در نظر مى گرفتند و هم شرايطى زمانى و مكانى و ديگر مقدمات و مقارناتى را كه رعايت آنها براى نشر حق و تربيت مردم بر پايه مبانى حق لازم است. اين حالت در بزرگان معاصر, از جمله خود صاحب (الغدير) نيز مشاهده مى شد. بنابراين, آيا درست است كه عدهاى اشخاص گوناگون, با صلاحيت و بى صلاحيت, با سواد و بيسواد, وارد به قضايا و غير وارد و ناآشنا به مسائل زمان و نسل و سياست دنياى اسلام, مولف سطحي, روضه خوان و از اينگونه اشخاص, به نام دفاع از امامت و نشر مبادى والاى تشيع و تفهيم مقام ولايت و... وارد معركه شوند و خود را صاحب ولايتى بدانند و از منبر و تاليف استفاده كنند و هيچ حكمتى را در نظر نگيرند... اين كارها, جز انحطاط بخشيدن به ذهن دينى جامعه و تبديل كردن ايدئولوژى عالى تشيع به يك سلسله مسائل از هم گسسته و بى حكمت, هيچ نتيجه ندارد. و چه بسا باعث تزلزل اركان معنويت شود. خدا خود جامعه را از نتايج سوء اعمال دانسته يا ندانسته اينان نگاه دارد. اين بود سخنى كوتاه درباره اهميت جوهرى واقعه غدير. و خلاصه اينكه درست است كه اكنون سالها از اين واقعه گذشته و تاريخ سير خويش را كرده است, اما اين حقيقت از چند نظر, براى هر مسلمان, در هر روز, مطرح است, از جمله از نظر عقيده ديني, چه حقيقت غدير, براى مسلمانى كه به پيامبر ايمان آورده است و مى خواهد از گفته ها و دستورهاى پيامبر پيروى كند و سنت پيامبر را عملى سازد و هيچيك از خواسته ها و ارشادات او را ترك نكند, تا دامنه رستاخيز مطرح است, و جزو حقيقتى است كه همواره با خورشيد طلوع مى كند و در متن لحظه ها تكرار مى شود. از نظر عملى و اجتماعى و پيدا كردن خط مشى سياسى ـ دينى در راه مبارزات انسانى و ضد استعمارى ـ كه امروز يگانه وظيفه اهل قبله است ـ نيز چنين است. چرا؟ چون از نظر اجتماعات انسانى و اسلامي, اگر مفهوم غدير, جديت خويش را در اذهان و افكار بازيابد, به بازسازى موفق خواهد گشت. و از اين رهگذر مى توان جوامع اسلامى را متوجه يك وحدت جوهرى و حكومت راستين اسلامى كرد, حكومتى مسانخ با حكومت معصوم. به عبارت ديگر, اگر امروز, روز غدير (18 ذيحجّه) سال 10هجرى نيست, و على بن ابيطالب در ميان ما نيست, و ما در آن روز نبوديم و در حضور پيامبر با او بيعت نكرديم, اما به حكم مبانى دينى و اسناد متواتر و قطعى اسلامى سنّى و شيعي, مسلمانان بايد, هم اكنون, در سطر رهبرى, به دنبال خواسته پيامبر روند, خواسته پيامبر در اين روز. و آن خواسته بيعت با رهبريى است مسانخ رهبرى على .و اطاعت از آن.
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم دی ۱۳۸۶ساعت 7:0  توسط سرباز سایبری
|
|